loading...
شعر های عاشقانه
آخرین ارسال های انجمن
پیمان بازدید : 72 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)





باور کن غلو یا بلوف نیست......
کم نیاوردم!!!!!
فقط کوتاه آمدم...!!!!






فکر می کردم تو هم همدردی اما ، نه تو هم دردی......






یه رابطه از اونجایی خراب میشه که تو ناراحتش کنی یکی دیگه آرومش کنه





مارا به میان دیواریست!
دیواری از جنس سکوت...
و سکوتی بر بود غرور....
شکست غرورت را آرزو نکرده ام
با من از پس دیوار بگو...!






آنقد در ترانه ها و غزلها به باران گیرداده اند
و تمام شعرها را از باران سروده اند که آدم میمونه اگه در یک روز آفتابی عاشق شود تکلیفش چیست!!




آهسته از کنار نگاهم عبور کرد...
آرامش قشنگ مرا غرق شور کرد...
شاید که عاشقش شده ام ، دوست دارمش!!!





حقارت واژه ها را وقتی دیدم
که نتونستن مهربونیت رو توصیف  کنند
به اندازه ی تمام خوبی های دنیا دوست دارم..




حقارت واژه ها را وقتی دیدم
که نتونستن مهربونیت رو توصیف  کنند
به اندازه ی تمام خوبی های دنیا دوست دارم..





دلم کوچک است
اما اینقدر جا داره که برای تو که دوست دارم یه نیمکتی بذارم برای همیشه!





چشمانت کارناوال آتش بازی ست...
یک روز در هر سال برای تماشایش میروم
 و باقی روزهایم را وقف خاموش کردن اتشی میکنم که زیر پوستم شعله میکشد





تو بشو ساحل قلبم ، من میشم ماهی مرده
تا بگن به عشق ساحل ، لب دریا جون سپرده





دوست دارم ، دوست تو باشم...
کسی به رنگ دغدغه هایت...
کسی که صدایت را میشنود...
و دلهره هایت را میشناسد...
و خوب میداند تنهایی تو چه طعمی دارد...
دوست دارم صدایت کنم با کلماتی که روزمره نیستند
و بی مقدمه حس مرا عریان میکند...
ای صمیمی تر از باران ...
میخواهم تنها با تو حرف بزنم...
با من بمان...!





از رنج های بیشمارم
از تازیانه هایی که زمانه بی رحمانه بر پیکرم مینوازد
از تنهای کشنده ام و دستهای مهربان
ولی همیشه خالی ام
برایت نمی نویسم ، مبادا که حتی برای لحظه ای به بزرگی "عشق" شک کنی!




پشت این بغض بیدی نشسته
که خیال می کرد با این بادها نمی لرزد....





چقدر پیراهن های پشت ویترین مغازه ها قشنگند!!!
تو را که در آنها تصور میکنم وسوسه خریدنشان به سرم میزند اما...
می بینی؟
فقط مانده بود اینها نبودنت را به رخم بکشند که کشیدند...



در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هاییکه فقط پاهایم را از من گرفت
در حالیکه گویی ایستاده بودم
چه غصه هاییکه فقط باعث سپیدی مویم شد
در حالیکه قصه ای کودکانه بیش نبود
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نه نمیشود
"به همین سادگی"
کاش نه میدویدم و نه غصه میخوردم
فقط "او" را میخواندم.





امین هستم
برایم دعا کنید که به سپیده برسم
خیلی دوستش دارم





طناب دار را به گردنم انداختند...
گفتند:آخرین آرزویت ؟
گفتم:دیدار یار!
گفتند:خسته است!
تا صبح طناب دارت را بافته...





تو که نباشی...
"بهشت"
هم برود به جهنم!!!...



لحظه های ناب کودکیم در پیچ و تاب زمان گم شد
دوستانم را روزگار گرفت!
عشقم را عاشقی دیگر ربود!
و خدایم را خدا کشت!
ما موندیمو یک بقچه رفاقت!
ما موندیمو سیگاری کنج لب!
تلخی چای بی قند و خشخش برگهای زرد!



سوت پایان را بزنید...
صداقت من حریف هرزگی زمانه نمیشود

قبول من باختم




چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن...
در جاده ای که هیچ بادی نمی وزد...!




چرا دوباره بر میگردی؟!
نبش قبر گناه است مومن...بفهم!

پیمان بازدید : 56 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)


امروز هم پستچی پیر محلمان نیامد!! یا باید خانمان را عوض کنیم یا پستچی را…
تو که هرروز برایم نامه مینویسی مگه نه…!











اشتباه از من بود! پررنگ نوشته بودمت! به این راحتی ها پاک نمیشوی










بالاتر از سیاهی هم رنگی هست! مثل رنگ این روزهای من











این نگاه دردناک است،دوست بداری وگمان کنی دوستت دارد!حال انکه اویگانه هستی توباشدوتویکی ازهزاران لذت او!









مچاله کن،بشکن،خط بزن،خلاصه راحت باش…ارث پدرت که نیست!













نوازشگرخوبی نبودی!
سفیدشده،
تارمویی راکه قسم خوردی بادنیاعوضش نمیکنی!










وقتی رفت،گفت:تو را هم میبرم!
!!
با خوشحالی گفتم کجا؟گفت:ازیادم…….
پیمان بازدید : 39 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)
این دنیارابه آنانی هدیه میکنم که به خیالشان دنیا فقط برای آنهاست، ولی برای تو آسمان را آرزو میکنم که همیشه مانند دلت
زیباست…










گاهی نیازداری ب ی اغوش بی منت ک توروفقط وفقط واسه خودت بخاد ک وقتی تواوج تنهایی هستی باچشماش بهت بگه…هستم
تاهستی…










خدایا دلم به سان قبله نماست ؛ وقتی عقربه اش به سمت “تــــو” می ایستد ، آرام می شود …











افسوس !زندگی را به لبخند کسی باختم ،که به گریه هایم می خندد…













من پذیرفتم شکست خویش را!من پذیرفتم که عشق افسانه است!این دل درد آشنا دیوانه است! میروم شاید فراموشت کنم!با
فراموشی هم آغوشت کنم!میروم از رفتنم دل شاد باش!از عذاب دیدنم آزاد باش!گرچه تو تنهاتر از من میشوی!آرزو دارم ولی عاشق
شوی!آرزو دارم بفهمی درد را!تلخیه برخوردهای سرد را!










داشت ازتنهایی اش میگفت اماصدای بوق پشت خطی امانش رابریده بود











جسدکسانی که میگفتند بی تومیمیریم پیداشد،دراغوش دیگری جان دادند













خواستم چشم هایش را ازپشت بگیرم دیدم طاقت اسم هایی که میگوید را ندارم










ازم پرسیدی نقاشی گفتم نه امادرلحظه هایی که کنارم نیستی دردمیکشم













نگران تنهایی نباش تنهایی خودش تنهاست،تنها به فکر کسی باش که بی تو تنهاست














دیشب ازدلتنگیت بغضی گلویم راشکست/گریه ای شدبرفراز آرزوهایم نشست/من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل/تا بماند یادی
ازروزی که برقلبم نشست…












سخت میترسیدم ازروزی که من ازنژاد شیشه باشم وشکستنی…واوازنژادجاده باشدورفتنی..!اورفت.. من هم شکستم..چه قدرتلخ بی
حساب شدیم…
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 69
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 73
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 23
  • بازدید امروز : 170
  • باردید دیروز : 26
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 698
  • بازدید ماه : 1,087
  • بازدید سال : 3,482
  • بازدید کلی : 33,033